خواب
تاريخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:شعر عاشقانه, | نویسنده : شیما

 

 

ظهر در ذهن خواب الود من آواره و من

همچنان درگیر جاذبهء گرم پتو...

خورشید ابری را می کند بالشتک

و می خوابد ارام روی سقف آسمان

آه ،خواب ظهرانه چه کیفی دارد...

آواز پر از عشق کلاغی روی بوم

وتمنا دیوار به سکوت...

آسمان خاکستری و عصر مردم خط خطی...

و من هم چنان شنوا آواز خوش کلاغ در گوشه دنیای خودم،

ظهر سردیست ، هوا گرم و مریض است و پرستو بی حال...

اما من درونم ذوق یک لیوان چای ،شوق بیسکویت پر از کنجد دارم...





اسلایدر